- تازه داشتن
- نو کردن جدید کردن اجرا کردن، از نو بکاربردناحیا کردن، از نو بکار بردن، خوش داشتن، خوشروی بودن خندان بودن شادمان بودن (چهره)
معنی تازه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اجازه یافتن دستوری داشتن مجاز بودن رخصت رفتن بجایی یا کردن کاری را داشتن
نو کردن تجدید کردن
باطل داشتن، ضایع فاسد کردن
مانده داشتن باز مانده داشتن باقی داشتن (مصلبی داستانی)
چیزی را خواستن و به آن احتیاج داشتن
نیاز داشتن احتیاج داشتن نیاز داشتن، لازم شدن، واجب گشتن ضرور شدن: پس لازم شود که نفس مرکب بود از اسطقسات. یا لازم شدن برهان (حجت دلیل)، ثابت شدن آن. یا لازم شدن بیع. مدت خیار آن گذاشتن
سرمایه داشتن مال و منال داشتن: کتایو بی اندازه پیرایه داشت ز یاقوت و هر گوهری مایه داشت. (شا. بخ. 1460: 6)
beherbergen
mieszkać
abrigar
ospitare
huisvesten
อาศัยอยู่
घर में रहना
ev sahibi olmak
বাস করা
گھر میں رہنا
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
تازه گردیدن
باطل کردن